دوباره می نویسم تا دلتنگی لحظههایم با تو باشد
از با من بودنت که دوست دارم؛
آرام آرام به من نزدیک میشوی
سایه نفسهایت را حس میکنم
میآیی و در من مینشینی، نفوذ میکنی، رسوب میکنی
سرم را در گودی نفسهایت میگذارم
با سر انگشتانت مژههایم را لمس میکنی
تو دوری
اما
به به چشمم روشن
پاسخحذفغریت فامیلیم به جوش اومد