۰۱ بهمن ۱۳۸۹

من و شب‌های برفی بی تو بودن


شب‌های سرد و برفی تهران ساکت است.....من هستم و صدای افتادن دانه‌های برف روی شومینه..تو نیستی و جای خالی صدایت همراهم
چشم‌هایم را می‌بندم تا نبودنت را نبینم ولی نبود گرمای نفس‌هایت را چه کنم؟
گلوله برفی که امروز برایت درست کردم هنوز کنار خیابان است یک لحظه فراموش کردم که نیستی
که تو دوری
دورتر از لحظه‌هایی که با هم خندیدم
من برایت می‌نویسم ولی تو نیستی که بخوانی که اگر هم بخوانی ...
پتو را محکم دور خودم می‌پیچم دیگر به نبود بازوانت عادت کرده‌ام
من به عادت‌هایم زنده‌ام اما تو باز هم نیستی.




۳ نظر:

  1. شانه هايت را براى...گريه كردن دوست دارم دوست دارم....! :دى
    ببا بى خيال اين بلاگ پست خيلى زاغارته بيا وورد پرس

    پاسخحذف
  2. برف وقتی روی شومینه می‌افتد که صدا ندارد
    خوب بود

    پاسخحذف
  3. برف از هواکش شومینه میاد پایین و روی صفحه داغی که بالای شومینه به عنوان در هواکش استفاده میشه می افته و صدا هم داره عین وقتی که یک قطره آب میریزی روی ماهیتابه داغ

    پاسخحذف

Powered By Blogger