وارد کلاس که شدم همه پرسیدن کی اقدام کردی؟ با تعجب گفتم واسه چی؟ همه پوزخند زدن کانادا دیگه پس واسه چی اومدی کلاس فرانسه؟
موبایلم رو بردم واسه تعمیر، میپرسن از کجا خریدی؟ میگم مالزی. تعمیرکار میپرسه از اونجا اقدام واسه کانادا راحته؟
برای پرکردن اوقات بیکاری زنگ میزنم به کلاسهای هتل داری منشی میگه مدرک ما مورد تایید کاناداست.
اطرافیانم را نگاه میکنم؛ همه یا مدارک فرستادن منتظر شماره پروندهاند یا منتظر نشستن که وقت مصاحبه بگیرند.
عده ای هم رفتن سفارت کانادا در سوریه، دوبی و یا ترکیه و مصاحبههاشون انجام دادند.
فکر میکنم دهه پنجاه اوج مهاجرت ایرانیان بوده همه کسانی که به خاطر شرایط جامعه از ایران رفتن به دنبال آیندهای روشنتر، اما این روزها همه میخواهند که فرار کنند اگرچه اسم رسمی و اداری مهاجرت داره ولی کسی فکر آیندهای روشنتر نیست همه می خواهند اینجا نباشن.. برن..نبینن..همه چیز رو بذارند و فقط برند.
رفتنی که در یک سال گذشته سرعت بیشتری گرفته...صحبت از فرار نخبگان نیست داستان تکه تکه شدن جامعهمان است ایرانی که برایش گریه کردیم و... دارد میرود، فرار میکند.
چند سال دیگه تو کجایی؟ دلم برایت تنگ میشود...