چون وبلاگ آزاد نویس در ایران فیلتر شده مطلب را اینجا هم میگذارم
هفتهای با بلایای طبیعی و غیر طبیعی
هفتهای که گذشت بنده شاهد چند بلای طبیعی و غیر طبیعی در زندگی خودم بودم. اول از همه یک سونامی آمد و کل پایاننامه بنده را با خودش به آب برد که از طرف استاد عزیزم بود. ایشان بعد از دو سال تصمیم گرفتند که با من روراست باشند و بگویند که تا امروز که دائم به من میگفتند "عالی است برو جلو" با دقت پایان نامه را نمیخواندند و کلیات را در نظر میگرفتند و حالا که جزئیات را نگاه میکنند دائم میگویند "افتضاح است برگرد عقب." نتیجه این که بنده حالا حالاها اینجا هستم در خدمت ایشان.
دومین بلای طبیعی زلزلهای بود که یکی از دوستان (که شمایی که وبلاگ آزاد نویس را میخوانید حتما ایشان را میشناسید) بر بنده مستولی گردانیدند با گفتن این جملات که چرا نشستهای؟ مگر روزنامه نگار مینشیند و منتظر کار میشود؟
سومی اما بلایی خانمانسوز بود؛ به یمن حضور یکی از دوستان در پویش موج سوم بنده شدم بیننده برنامههای این شبکه اینترنتی که جمعا ۴-۵ ساعتی از وقتمان را در روز میدهیم برود.
در راستایی همین بلایا و برای این که به کمکهای مردمی هم احتیاج باشد بنده اقدام به فروش مبل و تخت و تشک و .... هرچیزی که فکر کنید کردم و الان کاملا همانند سیلزدگان عزیز در حال زندگی هستم و تا چند هفته دیگر که خانه را هم به صاحبخانه تحویل بدهم ؛ چادری برپا میکنم برای همدردی با تمامی دوستانی که به بلایای مختلف دچار شدهاند.
اما در هفتهای که همه صحبت از انتخابات میکنند بنده هم در خلال این همه بلایای طبیعی و غیره بحثهای انتخاباتی شیرینی هم داشتهام؛ اولین نکته جالب خواندن شعری از "چه گوارا" برای یکی از کاندیداها بود! دومین نکته بسی خندهدار استدلالهای دوستانی است که سی سالی میشود در ایران نیستند و حالا سعی در متقاعد کردن اینجانب دارند برای رای ندادن البته احتمالا همه شما با این آدمها درگیر هستید. دوستان عزیز خواهشمند است بحثهای بیهوده با این افراد نکنید و به جایش کتاب "خانواده نیک اختر از ایرج پزشک زاد" را حتما بخوانید.