۱۹ تیر ۱۳۸۸

بعد از این جمعه‌ها برای من و توست برای زندگی برای ایران و برای امید


دوباره به جمعه برای زندگی برگشتم با روحیه و با دیدی دیگر برای جمعه، این هم عکس گیاه من است که گوشه حفاظ طبقه نهم سبز شده است، این به من امید زندگی می دهد امیدی برای ساختن ایرانی دوباره

جمعه‌ای برای من و تو

امروز جمعه است و باید از زندگی بنویسم. نباید فکر کنم به پنج شنبه‌ای که ۱۸ تیر بود باید فراموش کنم شنبه‌هایی را که زندگی در آن بی‌رنگ شد، باید فقط به زندگی فکر کنم.

بله امروز جمعه است و من نفس می‌کشم، پنجره را باز می‌کنم، آسمان مثل همیشه آبی کم‌رنگ است با تک و توکی ابرهای سفید بی‌حال که خبری از باران نمی‌دهد.

زندگی را شروع می‌کنم با یاد از دوستی که الان در کشوری دیگر است و احتمالا نیمه‌های شب است و او خواب از خستگی راه طولانی که برای جلای وطن طی کرده اما نه نمی‌خواهم امروزم به جدایی و دوری بگذرد .. امروز روز زندگی و امید برای ایران است.

دوباره به آسمان بی‌غم مالزی نگاه می‌کنم ...چه می‌داند این آسمان که چه رفته بر سرزمین من بر مردم من در هفته‌های گذشته.

پرنده‌ها هم‌چنان بر شاخه‌های سرسبز اما بی‌میوه درختان در مالزی می‌خوانند، مردان مسلمان کلاه‌هایشان را بر سر می‌گذارند تا به نماز جمعه بروند، صدای زنگ معبد هندوها می‌آید. پسرک چینی دارد شیر سویا می‌خورد، کیفش را که چرخش نیز شکسته به دنبال خود می‌کشد و به سمت سرویس مدرسه می‌رود؛ زندگی یعنی همین.

تا چند ساعت دیگر اولین تلفن از ایران زده می‌شود تا من به آن ها بگویم دیروز در ایران چه اتفاقی افتاده است.

تنهایی، جدایی، دلتنگی نه هیچ کدام در جمعه من نیست با قطره اشکی همه آن‌ها را دور می‌ریزم و به فردایی فکر می‌کنم که می‌خواهم با امید و زندگی بسازمش، به ایرانی فکر می‌‌کنم که مال من و تو است و پر از زندگی است.

بعد از این جمعه‌ها برای من و توست برای زندگی برای ایران و برای امید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

Powered By Blogger