همینجا ایستادهام؛ وسط ناکجا آباد زندگیام.سالهاست یاد گرفتهام که مشکلات تمام میشود، باخت همیشه هست و شکستی وجود ندارد.شاید الان دلم میخواست که گریه کنم، بگویم که شکست خوردهام و آغوشی برای گریههایم لازم دارمولیباز هم مثل همیشه شانههایم را بالا میاندازمنفسی عمیق میکشمبه جلو نگاه میکنم و راه میافتم؛تو اگر تمام شدی من ادامه میدهم.