برای روزهایی که رفتند،
برای غمهایی که می گذرند،
برای دردهایی که میمانند،
برای زخمهایی که میخراشند،
برای عشقی که جاودانه میماند،
برای نگاهی که همیشه مهربان است،
برای دستی که چروک شده،
برای چشمی که پر از اشک شده،
برای دلی که تنها شده،
برای صدایی که میلرزد،
برای بغضی که در راه است،
برای خاله و دختر خاله عزیزم؛
تمامی این روزها با شما بودم و در فکرتان. حس میکنم تک تک لحظههای تنهایی پر از هیاهویتان را ولی چه کنم که من توان شنیدن صدای لرزانتان را ندارم چون میدانم که میشکنم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر