متن کامل این شماره را می تونید در وبلاگ لوا زند سردبیر این شماره ببینید
پاراگراف من
پر از فاصلهها شدهام
دو دستِ منتظر، یک لب دعا، یک بغل تنهایی، یک آغوش انتظار و دو چشم نگران معنای فاصله برای من است. فاصله یعنی من باز هم امید دارم به روزی که گرمای وجودت انتظارم را پر کند، به روزی که دستانت خستگی چشمانم را پاک کند و روزی که لب هایت سلامم را پاسخی باشد. میشمارم چروکهای صورتت را هر شب و میدانم که به تعداد شبهای بی تو بودنم دلت چروک برداشته است. فاصله همین بی تو بودن با تو است. بارها و بارها فاصله را برای خودم معنی کردهام؛ چشمانت، دستانت، و لبهایت را از پس فاصلهها دیدهام اما هنوز هم پس از سالها، پر از تنهایی فاصلهها ماندهام. میخواهم ببینم تکان لبهایت را که برایم دعا میخواند، احساس کنم دستانت را که موهایم را نوازش میکند، میخواهم غرق در آغوش گرمت شوم و تو به من بگویی دیگر فاصلهای نیست تو با منی همانگونه که از اولین نفست بودهای. دوباره با یکدگر بگوییم از فاصلهها؛ تو از فاصلههایی که گذشت و من از فاصلههایی که میآیند. دنیای من پر از فاصله است و چشمانم خسته از این همه فاصله دوریها؛ چشمانم را میبندم تا دوباره نزدیکت باشم بدون فاصله، بدون تنهایی و با تو.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر